آکاردئون برای من همیشه رنگ و بویی متفاوت داشته. حس آن مردان دورهگردی که آکاردئون به دست در اتوبوسها میگذشت و بر معابر مینشست و معمولاً یکی دو آهنگ تکراری را مینواخت تا بتواند خرج زندگی آن روزش را در بیاورد.
از بین سازها، آکاردئون برای من بوی خیابان میدهد. بوی مردم… مردم واقعی و بدون سانسور.
شاید این که ساعتهای زیادی از عمرم را در اتوبوس و مترو گذراندهام و دیدن چهرهی آفتابسوخته اما لبخند به لب آکاردئوننوازان رنگی به روزمرگیهایم اضافه میکرده در احساس خاص من به این ساز بیتأثیر نبوده باشد.
در هر حال، حدود ۷ سال پیش بود که با مهرداد مهدی آشنا شدم. مردی با مهارتهای خاص در نواختن آکاردئون، اما با سالن اجرایی مهم: میان خیابان.
مهرداد معتقد بود موسیقی باید از سالنهای پر زرق و برق به میان مردم بیاید و با این فلسفه رکورددار اجرای خیابانی بود. بگذریم از بالا و پایینهای وحشتناکی که انسانهای مخالف رنگ و هنر در این سالها برایش ایجاد کردند.
در صفحهی بیپ تونز مهرداد مهدی دو آلبوم به چشم میخورد: احوالات شخصی و درنادئون. آلبومهایی که، رنگ و بوی عشق و احساس مهرداد در لحظه لحظهی قطعاتش به گوش میخورد.
در این میان، مهرداد والسی سروده برای تهران… مهردادی که صبحها میگفت برویم پیش ونک خانم که مردم آهنگ خونشان کم شده، برای خیابانهای خاکستری تهران والسی تنظیم کرده که تنظیمهای مختلف آن حتی به نام افرادی دیگر منتشر شده.
از نوشتن احساسم دربارهی والس تهران عاجزم که این والس، عمیقترین احساسات و آرزوهای من برای زیبایی شهرم را لمس کرده. شاید دلتان بخواهد موزیک ویدئوی آلبوم را از آپارات ببینید. اگر نه، با من ۸ دقیقه بنشینید، چشمهایتان را ببندید، و بگذارید قلبتان با والس تهران همراه شود…