درسهایی از کرونا
آخرین روز سال ۲۰۱۹ بود که پیدایش ویروس جدیدی در کشور چین خبرساز شد… در آن سال، خبرهای قابل توجه دیگری (مانند کشف یک سوش مقاوم به قویترین آنتیبیوتیک دارای تأیید FDA) هم در دنیای سلامت پیچید اما کرونا ویروس جدید یا covid-19 درسهایی فراتر از درس پزشکی و میکروبیولوژی داشت.
نمیخواهم از بحث پزشکی یا بهداشتی این ویروس صحبت کنم. اگر کسی خواست میتواند از صفحهی ویژهی سازمان جهانی بهداشت، صفحهی ویژهی وزارت بهداشت، یا مجموعهی راهنماهای آموزشی وزارت بهداشت، اطلاعاتش را به روز کند. میخواهم از درس تضاد بگویم و از لایههای پنهانی زشت و زیبای ما انسانها که در این میانه پیدا شد.
بحرانی به نام رسانه
شاید این اولین چیزی بود که کووید برای ما آشکار کرد. رسانهها میتوانند وحشت بیافرینند و آرامش دهند: دو روی یک سکه.
میگویند رسانهها سوگیری دارند… به سمت منبع تغذیهکنندهشان. به سمت حامی مالی یا سیاسیشان.
این را قبول دارم اما با توسعهی مفهوم رسانه با آن معنای جامعی که مک لوهان توضیح میدهد (هر چیزی که بتوان از آن پیامی فرستاد)، امروزه جنبههای غیرمالی و سیاسی فراوانی دارد. اکثر صفحات شخصی ما در اینستاگرام و کانالهای غیرمرتبط به خبرگزاریها، نه حامی مالی دارند نه پشتیبان سیاسی! اما همچنان با این روند روبرو هستیم که افراد فعال در شبکههای اجتماعی در عقایدشان رادیکالتر میشوند. این را گاردین در تحلیل خود خیلی زیبا توضیح داده که چطور فیسبوک و واتساپ (و اینستاگرام و تلگرامِ ما) قطبهای عقیدهای درست میکنند.
ساده است: ما انسانها هم سوگیری داریم؛ به سمت عقائد و نظراتمان… و چیزی که برایمان جالب است (بخوانید همسوی عقائدمان است) را نشر میدهیم و شبکههای اجتماعی هم این بازی را با شخصیسازیِ feedمان براساس علائقمان کامل میکند: هر کس هر چیزی که دوست دارد (همراستای عقیدهاش است) را میبیند.
و در این بازی، رقابت بر سر کلیک و مشاهدهکننده و لایککننده و بازنشرکننده را هم اضافه کنید تا با جنگلِ رسانه آشناتر شوید. نه… این بازیِ کثیفِ سیاستمدارها یا اصحاب تا آرنج در خون مردم فرورفته نیست! اگر یک بار از فیلترهای عکس استفاده کردهاید، نور و saturation رنگهای تصاویرتان را تغییر دادهاید، تا در اینستاگرام یا گروههای دوستانه اقبال (یا لایک) بیشتری داشتهباشد، شما هم جزء این بازی شدهاید… همهمان جزء این بازی هستیم.
برای راه حل، ظاهراً تنها جزء این بازی که قابل اصلاح هست، جملات داخل پرانتزِ دو پاراگراف قبل است (که به صورت کج نوشتهام). موقع نوشتن این کلمات احساس میکنم دو راه بیشتر برای کنار آمدن با این بازی داریم:
- یکی این که به حرفها و عکسها و نقلهای غیرهمسو (و حتی ناهمسو) با عقائد و علائقمان هم اجازهی ورود دهیم… نه برای این که بشنویمشان تا فحشکششان کنیم! بشنویمشان که شاید آنها هم حرف حساب بزنند!
- دیگری این که به قول روانشناسان، میزان و کیفیت media consumptionمان را مدیریت کنیم. لفظ consumption (مصرف) همان لفظی است که برای غذا به کار میرود: کانالهای پر ستیز و دوآتشه، مثل غذاهای مسموم هستند. و روزی ۵ ساعت پای این کانالها بودن هم نوعی پرخوری است و زیادِ هر چیزی، حتی سالمترینِ چیزها، کشنده است!
راه دیگری میشناسید؟
میخواهیم زنده بمانیم!
قبلترها از قول نویسندهای ناشناس نقل کردهبودم که
میلیونها نفر در آرزوی عمر جاودانهاند، بیآنکه بدانند با بعد از ظهر یک روز تعطیل بارانی خود چه کنند.
کوید ۱۹ دو فاز جالب را برای انسانها ایجاد کرد: در ابتدا یک فاز وحشت… خصوصاً بین ما ایرانیها که اصولاً امید و خوشحالی سهم کمی از مکالماتمان را دارد و رسانههای خرد و کلان داخلی و خارجیمان هم علاقهای به اصلاح این موضوع ندارند. وحشت از مرگ… وحشت از کلیپهای خون بالا آوردن چینیهایی که بهمان گفتند کرونا داشتند… وحشت از هر چیزی که اطرافمان هست و ممکن است آلوده باشد و هر کسی که سرفه یا عطسه میکند!
کسی را میشناسم که هر بار خبر زلزلهی تهران منتشر میشود، فوراً با همسر و فرزندش به خانهی پدر و مادرش پناه میبرد و میگوید میخواهم اگر مردم پیش شما باشم! یا کس دیگری که تا امروز (به لطف فامیلِ آزمایشگاهیش) سه بار نتیجهی تست CBC، ESR و CRPش را برایم آورده تا بگویم کرونا گرفته یا نه!
روانپزشکان بهتر میدانند که آیا این وحشتهای ما در دستهی Generalized Anxiety Disorder قرار میگیرند یا نه. اما حداقل اگر بیماری هم نباشد (هر حالت روانیای که عملکرد روزمره و روابط اجتماعیمان را با مشکل روبرو کند یک بیماری محسوب میشود)، یک trait شخصیتی مخرب است: وحشت از مرگ.
کمی بعد، فاز دومی شروع شد: تأکید بر قرنطینهی خانگی.
اوایلش همه چیز خوب بود اما… انگار وقت زیادی داشتیم تا با فرد غریبهای که از او فرار میکردیم آشنا شویم: خودمان! مفهوم درونگرایی و برونگرایی را میفهمم اما این چیزی بیشتر از “گرایش” بود. ما مجبور شدیم ساعتهای زیادی را با خودمان خلوت کنیم… مجبور شدیم در خانه (محل سکونت و زندگیمان) باشیم و با خانواده (کسانی که قرار است با آنها زندگی کنیم) زندگی کنیم. چه جالب بود که دهها برنامه تولید شد تا این در خانه ماندن لذتبخش یا قابل تحمل شود… طور دیگری مینویسم: چه جالب بود که دهها برنامه تولید شد تا با خودمان زندگی کردن را لذتبخش یا قابل تحمل کنند…
افزایش چشمگیر استفاده از موبایل و شبکههای اجتماعی در این روزها من را یاد انسانهای افسردهای میاندازد که برای فرار از مشکلات و ناراحتیهای زندگیشان، از صبح تا شبشان را با الکل و شراب پر میکنند تا تحمل مستیشان تا شب سر آید و خسته و کوفته به خواب بروند… چه تضاد جالبی! برای زندهماندن، باید زندهماندن را تحمل کنیم!
و این پاندمی کووید دوباره به یادمان انداخت این حرفها را… این پاندمی هم مانند تمام موارد خفیفتر و شدیدتر قبلیش تمام میشود و محدودیتها برداشتهمیشود…
برای کسانی که آن روزها را خواهند دید سؤلی دارم: زنده ماندهایم برای زنده ماندن یا زندگی کردن؟
سلام متین جانم.
حقیقتش در خونه موندن روی سبک زندگی من اونقدر تاثیری نداشت. من زمانی اصلیای که از خونه بیرون بودم، برای قهوه بود :)) اون رو هم الان خودم درست میکنم.
ولی میتونم درک بکنم این انسان رو. تاب آوردن خودمون راحت نیست. فرار میکنیم. دقیقا همینطور که خودت گفتی. یکی به شبکههای اجتماعی، یکی به الکل، یکی به رابطه، یکی به اخبار و …
یه حالت دردناکی وجود داره اینجا که انسان باید برای خودش حل بکنه. این مطلبی هست که اتفاقا میخواستم در موردش بنویسم و نوشتهی تو باعث تلنگری شد که بنویسمش زودتر. این که برای فرار از مرگ چه کارهایی میکنیم. این که چرا نمیتونیم خودمون رو تحمل بکنیم.
اتو رنک یه حرفی میزنه که باید با طلا نوشت. میگه: «که وام (زندگی) را نمیپذیرد تا مجبور به پرداخت بدهی (مرگ) نشود». حال
سلام امیرمحمد جان
هر وقت باهات صحبت میکنم این بیت میاد به ذهنم که “چه خوشست راز گفتن به حریف نکتهسنجی/که سخن نگفتهباشی به سخن رسیدهباشد”
خیلی خوشحالم که فضای ذهنیمون اینقدر برای هم آشناست…
واقعاً قشنگ بود نقل قولی که نوشتی 👌🏻👌🏻👌🏻
اره انگار یه جورایی درگیر دیگران میشیم ک خودمونو یادمون بره. که باهاش روبرو نشیم. چه روزای سختیه انصافا؛. اگه بخوایم خودمونو با سوشال مدیا مشغول نکنیم..
پیشنهادایی غیر از سوشیال مدیا هم داری؟
پیشنهادهای زیادی موجودن اگه بدونیم کی هستیم و چی میخوایم؟ برای کسی که میدونه چه هدفی داره و چه علایقی، انتخاب ها زیادن. مثلا ما شبها تو خونه خانوادگی بازی های قدیمی میکردیم. من تو وقت اضافم اشپزی کردم و کتابهایی ک نمیشد بخونم رو شروع کردم به خوندن.یه سری پادکست رو میخوام شروع کنم و کاردستی هم درست میکنم حتی!تو این مدت بیشتر به گلهای تو حیاط رسیدیم و خلاصه زندگی آروم و قشنگ تری داشتیم این روزا 🙂 و خب تا وقتی ک کرونا هست این وضع هم ادامه داره..
چقدر سبک زندگی قشنگی رو پس این ویروسک نشونمون داد! 👌🏻👌🏻